بسم الله الرحمن الرحیم
معجزههای آخرین پیامبر
درس سوم: وجه اعجاز قرآن (قسمت اول؛ حدیث بودن قرآن در ایجاد معرفت)
نویسنده: مسعود بسیطی و زهرا مرادی
در درس اول دربارهی معنای معجزه و دلیلِ مجهز شدن انبیاء به معجزات صحبت کردیم. سپس گفتیم برخلاف باورِ عدهی کثیری، تعداد معجزههای حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم از معجزات سایر پیامبران بیشتر بوده و بالغ بر چهار هزار و چهارصد معجزه از ایشان ثبت شده است.
در درس دوم به این موضوع اشاره کردیم که معجزات پیامبران پیشین همگی ویژهی مردمی بوده که در زمان آن پیامبر میزیستهاند و آیندگان، فقط خبر آن معجزات را شنیدهاند، بی آنکه بتوانند خود آن معجزه را ببینند. اما از آنجا که رسول خاتم، آخرین پیامبر و پیامبر همهی مردمِ پس از خودش است، علاوه بر چند هزار معجزهای که به مردم عصر خویش نشان داد، یک معجزهی جاودان هم داشت تا حتی مردمی که بعدها به دنیا میآیند شاهد اعجاز و حقانیتش باشند. این معجزه که قرآن نام داشت، در واقع کلام خدا بود که به منظور هدایت مردم به پیامبرش وحی فرمود. اما برخی، الهی بودن قرآن را زیر سوال بردند و آن را سبک شمردند و گفتند این حرفها همان اساطیرالاولین (افسانههای قدیم) است که محمد به دروغ آنها را به خدا نسبت میدهد. اینجا بود که خداوند تحدّی (مبارزطلبی) کرد و فرمود اگر اینها کلام من نیست پس شما هم باید بتوانید شبیهش را بیاورید. اما بدانید حتی اگر همهی جنّ و انس با یکدیگر همکاری کنید، از آوردن چیزی شبیه قرآن عاجزید، ولو در حد یک سوره. سپس به بررسی این موضوع پرداختیم که معنای عجز بشر از آوردن شبیه قرآن چیست و این تحدّی در چه حوزهای مطرح شده است. گفتیم با آنکه ادبیات قرآن و فصاحت و بلاغت آن بسیار منحصربفرد و خاص است ولی بنا به دلایلی که در همان درس برشمردیم، وجه اعجاز قرآن نمیتواند فصاحت و بلاغت آن باشد. بلکه تحدّی مطرح شده از جانب خداوند، به محتوای قرآن و علوم و معارفی که در پسِ الفاظ قرآن سبب هدایت آدمی میشود، مربوط است.
در این درس تحدّی به محتوای قرآن را با جزییات بیشتری بررسی میکنیم.
همانطور که در درس گذشته اشاره شد، قرآن، هدایت است و یکی از جنبههایی که خداوند صریحا دربارهاش تحدّی کرده، همین موضوع است و فرموده اگر میتوانید، هدایتگرتر از قرآن بیاورید![1]
هدایت، مفهوم عظیمی است.
بشر همواره با سعی و خطا، با خیالبافی و توهّم، با تصور و تصدیق، با ریاضت کشیدنهای عجیب و غریب و به زعم خودش با کشف و شهود، کورمال کورمال به دنبال پیدا کردن پاسخ سوالهایش و بیرون آمدن از سردرگمی و گمراهی بوده است. اینکه کیست؟ کجاست؟ چرا هست؟ از کجا آمده؟ کجا خواهد رفت؟ اطرافش چه میگذرد؟ ... ارسطوها و افلاطونها و کنفوسیوسها و ... آمدند و رفتند اما نه تنها از سردرگمی بشر کاسته نشد، بلکه روز به روز صحبتها متنوعتر و اختلاف نظرها عمیقتر شد و انواع فرقهها و نحلهها و مکاتب، به وجود آمد و هرکس داعیهی بر حق بودن داشت. یکی میگفت این جهان، تصادفی به وجود آمده و خدایی وجود ندارد؛ آن یکی میگفت البته که خدایی هست و اساسا جز خدا دیگر هیچ نیست، من خدایم، تو خدایی، درخت خداست، گوساله خداست، ... دیگری میگفت چه خدایی، چه بندهای؟ این دنیا چیزی نیست جز یک توهم. آن یکی با آب و تاب از خدای آب، خدای آتش، خدای خاک، خدای باد تعریف میکرد؛ دیگری اما به دو خدا قانع بود: خدای خوبیها، خدای بدیها. و برخی هم البته با سه خدایی و تثلیث بیشتر حال میکردند. یکی میگفت زندگی همین چند روز است و با مرگ، همه چیز تمام میشود، پس چرا لذتها را از خود دریغ کنیم؟ دیگری میگفت بعد از مردن، دوباره به دنیا میآییم اما این بار به شکل پروانهای، قورباغهای، ماری، موری، ... آن یکی معتقد بود باید اسب و کاسه کوزه و هرچه فکر میکنی برای زندگی بعدی نیاز داری، کنار خودت دفن کنی. دیگری اما مدرنتر فکر میکرد؛ پول میداد و بهشت میخرید؛ پول بیشتر، بهشتِ با امکاناتتر! یکی گاو میپرستید، یکی سنگ؛ یکی آتش، یکی شیطان؛ یکی خدایی که شکل و شمایلش شبیه انسان بود ولی غول پیکرتر ...
خلاصه، ملغمهای بود از همه چیز الِّا هدایت. باتلاقی که فرزند آدم هرچه بیشتر دست و پا زده بود، بیشتر در ظلمت و تاریکیاش فرو رفته بود. در چنین حال و روزی بود که خدای مهربان برای بارِ صد و بیست و چهار هزارم به کمکِ بنی آدم آمد و آخرین رسولش را برای هدایت بشر فرستاد. و در این راه، رسول خاتمش را به معجزهای مجهز کرد از جنس نور تا در پرتو نورانیت و روشناییاش، حقیقت آنچنان آشکار شود که جای هیچ شک و شبهه و اختلافی نماند و هر کس که جویای هدایت باشد، هدایت شود. این هدایت در قالب کلماتِ خدا برای بشر آورده شد تا پیامبر آنها را برای مردم بخواند و کلمه به کلمهاش را برایشان توضیح دهد و معنا کند و بنی آدم هم دست در دست رسولی که پدر بود برای امت، ذره ذره خود را از آن باتلاق جهالت بیرون بکشد. اما همانطور که گفته شد، عدهای تا کلام خدا را شنیدند گفتند باز شروع شد؛ باز همان افسانههای دروغینِ قدیم (اساطیر الاولین) که خدا اینچنین است و آنچنان نیست و در برابرش چنین کنید و چنان نکنید و اگر خشمگینش کنید چنین میشود و چنان میشود و ...
خداوند در پاسخ فرمود قرآن، با توهّمات و افسانههایی که شنیدهاید یکی نیست، «اساطیر الاولین» نیست، حدیث است؛[2] بلکه احسن الحدیث است.[3] حدیث یعنی حرف نو و مطلب تازه و جدید؛[4] و «احسن الحدیث» که خداوند، قرآن را با آن وصف کرده یعنی بهترین و برترین سخن جدید. و مقصود حق تعالی این بوده که قرآن بر خلاف اساطیر الاولین و دانش بشری، همواره نو و جدید است و کهنگی و فرسودگی در آن راه ندارد؛ در حالی که دانش و معارف بشری با گذشت زمان، کهنه و فرسوده میشود و جای خود را به مطالب دیگر میدهد و از صحنهی علم و دانش برچیده میشود. مثلا یک روز گفته میشود زمین، محور جهان است و خورشید و سیارات دیگر دور آن میگردند، چند سال بعد مشخص میشود خطا رفتهاند و این زمین است که به همراه سیارات دیگر دور خورشید میچرخد. یک روز به خیال خود کشف میکنند زمین در حال رشد و بزرگ شدن است؛ روز دیگر به این حرف میخندند. یک بار میگویند مرکز زمین جامد است، بعد از مدتی اعلام میکنند مذاب است. یکبار از خَلق الساعة بودن موجوداتی مثل مگس و کرم حرف میزنند یک روز منکرِ این میشوند که جانداری خود به خود به وجود بیاید ... پس وقتی خداوند گفت قرآن «احسن الحدیث» است در واقع به تحدّی مقابل علوم بشری برخاست و فرمود اگر کسی میتواند مثل قرآن، مطلب محکم و جدیدی بگوید که همواره تازه بماند و تاریخ مصرفش تمام نشود، بیاورد.[5]
طبیعتا چنین ادعایی که قرآن، «حدیث» است و برخلاف علوم بشری تا قیام قیامت، مطلبش کهنه و فرسوده نمیشود، باید برای مخاطب قابل اثبات باشد. وگرنه هرکسی میتواند دربارهی نظرات و ایدههایش چنین ادعایی را مطرح کند؛ مهم اثباتِ آن است. و قرآن به خوبی از عهدهی این امر برآمد. هر که آن را شنید و معنا و مفهوم و تبیینش را از حاملان علم قرآن – که رسول خدا و 12 نفر خاص بودند که توسط خود خدا انتخاب و معرفی شده بودند – دریافت کرد و عناد نورزید، هدایت شد و تصدیق کرد که صدق الله العلی العظیم. تا جایی که مخالفین و معاندین وقتی تاثیر قرآن را بر مردم دیدند، گفتند اینها سحر و جادوست[6] که شنونده را اینچنین منقلب میکند. وگرنه چه دلیلی داشت کلام خدا را سحر و جادو بخوانند؟
حال ببینیم محتوای قرآن چیست که هیچ گاه کهنه و فرسوده نمیشود و خداوند به این ویژگی یعنی حدیث بودن قرآن تحدّی فرموده؟
حدیث بودن قرآن در ایجاد معرفت
گفتیم قرآن برای هدایت بشر آمده. روش هدایتی قرآن، یک روش جدید و خاص است که با جنس و روش هدایت بشری کاملا متفاوت است. این روش، دربارهی هر انسانِ حق پذیرِ جویای هدایتی در هر عصر و زمانی، جواب میدهد. و اینگونه نیست که مثلا بگوییم این حرفها، مربوط به 1400 سال پیش و مختص عدهای عربِ جاهلِ بیابانگرد بوده و به درد جنتلمنهای باسواد امروزی نمیخورد. قرآن کریم، به امور و مطالبی تذکر میدهد که آدمی آن امور را به صورت فطری میشناسد اما غفلتها و بیراهه رفتنها سبب شده آن معروف فطری را فراموش کند. در واقع، خداوند متعال، هنگام خلقت انسان، یکسری معارف اولیهی مهم در وجودش قرار داده که همهی انسانها فارغ از اینکه مرد باشند یا زن، سیاه باشند یا سفید، عرب باشند یا عجم، والدینشان بت پرست باشند یا موحّد، در عصر آدم ابوالبشر به دنیا آمده باشند یا در قرن 21، با همان معرفت فطری اولیه به دنیا میآیند.[7] اما محیط تربیتی نادرست، مشغول شدن به زرق و برق دنیا، گوش سپردن به توهّمات و خیالپردازیهای بی پایهی بشری و پشت پا زدن به آنچه عقل تایید میکند، سبب میشود آن معرفت فطری[8] محجوب بشود و آدمی کلا آنچه به خوبی از بدو تولد واجدش بوده را فراموش کند.[9] قرآن، دقیقا به همان معرفت فطری تذکر میدهد و با تذکراتش، آدمی آن معارف را به خاطر میآورد و درستیِ کلام خدا را وجدان میکند. بدیهی است این کار فقط از آفرینندهی انسان که به خوبی میداند چه چیز را در فطرت او قرار داده، بر میآید. لذا یکی از جنبههای عجز بشر در آوردن کلامی شبیه قرآن، همین است که هیچ کس آن احاطه و شناختی را که خداوند دربارهی مخلوقش دارد را ندارد. پس این روش، مختص خالقی است که زیر و بم انسان را به خوبی میشناسد و دقیقا دست میگذارد روی فطرتش و نکاتی را به او متذکر میشود که یادش بیاید حقیقت چیست.
به یکی از هزاران آیهی قرآن توجه کنید:
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
الله که جز او هیچ معبودی نیست؛ زنده و پاینده است.
لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ
هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمیگیرد. (لحظهای از تدبیر جهان غافل نمیشود و هیچ خستگی و کسالتی هم در او راه ندارد.)
لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ
همهی آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. (اگر مالکیتی هم برای کسی هست، عاریتی، چند روزه و با شرایط محدود است و باز مالک حقیقی و همیشگی، خداوند است.)
مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ
کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ (مشرکین، خدا را قبول داشتند[10] ولی بتها را شفاعت کنندگانِ خدا میدانستند.[11] در این آیه خداوند توهم بت پرستان را در هم میکوبد و میفرماید کیست که بتواند بدون اذن من کسی را شفاعت کند؟ هرگز این بتها توانایی شفاعت ندارند؛ بلکه تنها عدهای خاص هستند که آن هم به اذن و فرمان خداوند، قادر به شفاعتند.[12])
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ
آنچه در پیش روی آنان (بندگان) و پشت سرشان است میداند. (گذشته و آیندهی بندگان در پیشگاه علم او یکسان است و همه را میداند.)
وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ
کسی به چیزی از علم او احاطه نمییابد جز به آنچه خودش بخواهد. (اوست که به همه چیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران پرتوی از علم بی پایان و نامحدود اوست که خودش اجازهی دستیابی به آن را داده.)
وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما
کُرسی او (قلمرو حکومت، قدرت، سلطنت و علمش) آسمانها و زمین را فراگرفته و نگهداری آنها برای او مشقت آور نیست.
وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيم
و او بلندمرتبهی بزرگ است.[13]
اگر خداوند، معرفت خودش را از پیش در فطرت ما نگذاشته بود، این جملات، ادعایی بیش نبود که باید درستی یا نادرستیاش را بررسی میکردیم. ولی با چه ابزاری میخواستیم مطمئن شویم که آیا مثلا فقط همین یک خدا وجود دارد؟ (لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ) یا آیا واقعا خدا همهی آنچه در گذشته برای تک تک مخلوقاتش رخ داده را میداند و چیزی از چشمش دور نمانده؟ (يَعْلَمُ ... ما خَلْفَهُمْ) حتی آنچه در ذهن و افکار بندهاش میگذرد؟ (يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور)[14] و آیا واقعا میداند در آینده چه اتفاقی برای ما میافتد؟ (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ) از کجا معلوم که نمیخوابد (لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ)؟ از کجا معلوم که اینقدر که ادعا میکند قدرتمند است (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما)؟ ...
اما چون خداوند خودش پیشتر، معرفت خود را در وجود ما گذاشته، با تذکرِ آیات اینچنینی، معرفت آن خدای حقیقی را که از قبل میشناختیم به خاطر میآوریم، او را میشناسیم و تصدیق میکنیم که بله، واقعا هیچ معبودی نیست جز او و هر چه هست، مخلوق و مملوک و تحت سیطرهی حکومت اوست و ... و ...
و البته در این راه قطعا به راهنمایی رسول خدا و آن دوازده نفری که علم قرآن را در سینه دارند[15] نیازمندیم.[16] چراکه به طور نمونه در همین آیهای که بررسی کردیم (اللّهُ لَا اِلهَ اِلّا هُوَ الحَیُّ القَیّوم ...) از کجا بدانیم مثلا معنای «حیّ» بودن خدا چیست؟ ما هرچه موجود زنده دیدهایم، یک روز خاص به دنیا آمده و یک روز خاص هم از دنیا میرود و در بین این فاصله که زنده است، همانطور که در کتابهای علوممان خواندهایم، نیازمند آب و هوا و غذا است؛ وگرنه میمیرد. آیا زنده بودن خدا هم همین طور است؟ آیا وقتی قرآن میگوید خداوند «حیّ» است چیزی شبیه به همین منظورش است؟ اینجاست که نه فقط مایی که زبان مادریمان عربی نیست، بلکه آن عربِ عرب زادهی عرب زبان هم باید برود سراغ کسی که منظور خدا را از کلامش میداند. آن وقت است که میفهمیم خداوند حَیّاً قَبلَ کُلِّ حَیّ است و حَیّاً بَعدَ کُلِّ حَیّ است و حَیُّ الّذی لَیسَ کَمِثلِهِ حَیّ است. زندهای است که قبل از هر زندهای زنده بوده و بعد از هر زندهای هم زنده خواهد بود. و در زنده بودن، شبیه و شریک هیچ موجود زندهی دیگری نیست. برای زنده ماندن نیازمند دیگری نیست. او زندهای است که زندگان را میمیراند. او زندهای است که به همهی زندهها روزی میبخشد. او زنده بودن را از زندهای دیگر به ارث نبرده، بلکه اوست که به مردگان هم حیات میبخشد.[17]
یا مثلا باید نزد حاملان علم قرآن بروی تا بفهمی این «الله» که از ابتدا تا انتهای قرآن دربارهاش صحبت شده، همان وجودی است که از یکسو همگان او را میشناسند و از سوی دیگر، نسبت به چیستی و ماهیت او واله و سرگردانند. از آنها که بپرسی، با صبر و حوصله توضیح میدهند عرب وقتی در مورد کسی واژهی «ألِهَ» را به کار میبَرَد که آن فرد در چیزی متحیر و سرگردان شود به گونهای که علمش به آن احاطه نداشته باشد. و «وَلِهَ» را هم وقتی به کار میبَرَد که از خوف به چیزی پناه ببرد. پس الله همان «ألِهَ» و «وَلِه» به همراه الف و لام معرفه است که بگوید هم میشناسیاش و میدانی که هست و هم متحیّری که چیست.[18] نه عقل، نه فهم، نه تصور، و نه اوهام و نه هیچ کدام از ادراکات، احاطهای به او ندارند و نمیتوانند به کُنهش پی ببرند.[19] اما واضحتر از هر حقیقتی مییابی و میدانی که هست. همان وجودی که هنگام اضطرار، به عنوان تنها پناه و قیّوم وجدانش میکنی. همو که در جایی که هیچ نجات دهنده و فریادرسی نیست قادر بر نجات است و به دستگیریاش امید داری.[20]
بدین ترتیب، با تذکرات فطری قرآن در کنار تعلیم و تبیین رسول اکرم و دوازده معلم منتخب خدا در تعلیم قرآن، انسان، معرفت خدای حقیقی را وجدان میکند؛ و با دیدن مجموعهای از آیات و نشانههای عظیمِ علم، قدرت، هدایت در قرآن، به همراه تبیین اهل بیت علیهم السلام، متذکر به حقایق مهمی میگردد. از جمله متذکر میشود به عظمت پروردگار و حقارت و ذلت خود؛[21] به خالقیت خدا و مخلوقیت خود بدون هیچ سنخیتی با خالق؛[22] به بقای خدا و فانی بودن خود؛[23] به هادی بودن خدا و ضال و گمراه بودن خود؛[24] به رزّاقیت خدا و مرزوقیت و نیاز دائمی خود به رزّاق؛[25] به غنا و بی نیازی الهی و فقر ذاتی خود؛[26] ... و متوجه اعطاکنندگی خدا در همه چیز و پیوستگی فقر و سائل بودنش و در یک کلام وابستگی تام و پیوستهی خود به بی نیاز عالم میگردد. و اگر اهل پوشاندن حقیقت یا عناد ورزیدن نباشد، دقیقا همین جا که حجاب از فطرتش کنار رفته، در مقابل عظمت خالق، به سجده میافتد و خاشعانه و خاضعانه حمد و تسبیح خدا را به جای میآورد؛ و مصداق این آیه از قرآن میشود: «إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»[27] یعنی: هنگامی که به وسیلهی آیات به آنها تذکر داده میشود، به سجده میافتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا میآورند.
وقتی آدمی طعم چنین هدایتی را چشید و به چنین معرفتی از خالق رسید، با همهی وجود درک میکند این معرفت، تنها به تعریف خود خدا حاصل شده و آدمی هرچه بکوشد و از قوای ادراک خود بهره بجوید و عقل و دانش و فهم خود را به کار بندد، باز هم نمیتواند کوچکترین مطلبی دربارهی خدا بفهمد و کمترین معرفتی از او پیدا کند.[28] حتی همین نکته که ما با به کارگیری همهی توان و داشتهها و عقل و فهم و ادراکاتمان باز هم نمیتوانیم خدای حقیقی را بشناسیم، از همان معرفتی نشأت گرفته که خداوند خودش به بنی آدم داده؛ وگرنه ما به خودی خود حتی نمیتوانستیم بفهمیم که از دستیابی به معرفت خدا با قوای ادراکیمان عاجزیم!
پس بحث و نظر دربارهی چیستی و چگونگیِ خداوند متعال و صفات و افعالش از طریق علوم بشری، گمراهی محض است و طلب معرفت خدا از راههای من درآوردیِ بشر مانند ریاضت و ...، حماقت آشکار. کسی که با تذکرات قرآن و راهنماییهای مبیّن حقیقی قرآن، حجاب از فطرتش کنار رفته باشد، تاریکی علوم و معارف بشری برایش واضح میشود و وجدان میکند که معارف قرآن، سنخ جدیدی از معارف است و این کلام همواره تازه و جدید و حق است.[29] یا به عبارت دیگر «حدیث» بلکه «احسن الحدیث» است.
جلسهی آینده، حدیث بودن قرآن را از منظر دیگری مورد بررسی قرار خواهیم داد.
نکات مهم درس:
- خداوند متعال، به هدایتگریِ قرآن تحدّی کرده و فرموده اگر کسی میتواند هدایتگرتر از قرآن بیاورد.
- روش هدایتی قرآن، یک روش جدید و خاص است و با جنس و روش هدایت بشری که به مرور زمان کهنه و حتی غیر قابل مصرف میشود و همواره در درستیاش تردید است، کاملا تفاوت دارد. به همین جهت، خداوند قرآن را حدیث (به معنای سخن تازه و جدید)، در مقابل اساطیرالاولین و دانشهای بشری مینامد.
- خداوند با احسن الحدیث خواندن قرآن، به تحدّی مقابل علوم بشری برخاسته و میفرماید اگر کسی میتواند مثل قرآن، حرف محکم و جدیدی بزند که همواره تازه بماند و تاریخ مصرفش تمام نشود، بیاورد.
- یک جنبه از حدیث بودن قرآن این است که روش هدایتیِ آن، دربارهی هر انسانِ حق پذیرِ جویای هدایتی در هر عصر و زمانی، جواب میدهد.
- یکی از ارکان مهم در هدایتگری قرآن، تذکر به نکاتی است که آدمی آنها را به صورت فطری میداند اما غفلتها و بیراهه رفتنها سبب شده آن معروف فطری را فراموش کند.
- خداوند مهربان هنگام خلقت انسان، یکسری معارف مهم اولیه در وجود انسان قرار داده که به آن «معرفت فطری» گفته میشود.
- قرآن، با تذکرهایش، معرفت فطری را که انسانها به دلایل مختلف فراموش کردهاند، به یادشان میآوَرَد و چون نکاتی را که قرآن میگوید، پیشتر در معرفت فطریِ آدمی وجود داشته، صحت کلام خدا را تصدیق و تایید میکند.
- این نوع هدایت، تنها از عهدهی کسی بر میآید که خالق انسان باشد و همهی زیر و بمش را بشناسد و بداند هنگام خلقت، چه معرفتی در وجودش قرار داده تا الان هم دقیقا دست روی همانها بگذارد و نکاتی را متذکر شود که حقیقت یادش بیاید.
- تنها شناخت درست از خداوند، همان شناختی است که خودش از خود در وجود ما نهاده و به واسطهی تذکرات قرآن و تبیین اهل بیت علیهم السلام در ما بیدار میشود. وگرنه انسان با قوهی ادراک و عقل و دانش و فهمش هیچ راهی برای شناخت خدا ندارد و هرچه بگوید غلط و غیر قابل اتکاست.
- با کنار رفتن حجاب از روی معرفت فطری، تاریکی علوم و معارف بشری، واضح میشود و احسن الحدیث بودن قرآن، آشکار میگردد.
[1]"قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين" یعنی: بگو [بنا بر ادعای شما، چنانچه تورات و قرآن، از جانب خدا نیست] اگر راست میگویید کتابی از جانب خدا بیاورید که هدایتکنندهتر از این دو باشد تا آن را پیروی کنم: قرآن کریم، سوره قصص، آیه 49. در این آیه، علاوه بر اینکه خداوند دربارهی هدایتگری قرآن تحدّی فرموده، به این موضوع مهم نیز تاکید کرده که قرآن مِن عِند الله (از جانب خداوند) است؛ آیا شما هم میتوانید از جانب خدا چیزی بیاورید؟! و نکتهی ظریف دیگر این است که: پیامبر به مردم یاد میدهد معیار انتخاب، هدایتگری است؛ نه اینکه چه کسی آن را آورده یا اینکه از چه چیزی خوشمان میآید و از چه چیزی نه. اگر شما کتابی بیاورید که هدایتگرتر از قرآن باشد، من هم بدون تعصب از آن پیروی خواهم کرد؛ برخلاف شما که از هوای نفستان پیروی میکنید.
[2]خداوند در قرآن کریم میفرماید: "فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ" یعنی: پس اگر راست میگویید حدیثی (سخنی تازه و محکم) مثل آن (قرآن) بیاورید: سوره طور، آیه 34. و نیز میفرماید: "تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ" یعنی: اینها نشانههای خداوند است که به حق و راستی بر تو میخوانیم. به کدام حدیث (سخن تازه و محکم) بعد از خدا و آیاتش ایمان میآورند: سوره جاثیه، آیه 6.
[3] "اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ ..." یعنی: خداوند نیکوترین حدیث (سخن تازه و محکم) را نازل کرد: قرآن کریم، سوره زمر، آیه 23.
[4]"حدیث هر چیز تازهای است. خواه فعل باشد یا قول ... قرآن کریم نیز بدان علت حدیث نامیده شده که مطلب جدید و بوجود آمده، است": قاموس قرآن، ج 2، ص 111. ؛ "الحَدِيث: الجديد من الأشياء" یعنی: از هر چیز، تازه و نوی آن: کتاب العین، ذیل واژه «حدث»، ج 3، ص 177.
[5]"فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ" یعنی: پس اگر راست میگویید حدیثی (سخنی تازه و محکم) مثل آن (قرآن) بیاورید: قرآن کریم، سوره طور، آیه 34.
[6]"وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبين" یعنی: و چون آیات روشن ما بر آنها خوانده شود، کسانی که کفر ورزیدند، در برابر حقی که به سویشان آمده، میگویند: این سحری آشکار است: قرآن کریم، سوره احقاف، آیه 7.
[7]"خداوند در قرآن کریم میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون" یعنی: پس حق گرایانه تمام توجهت را به سوی این آیین جلب کن. [با همان] فطرت الهی که مردم را بر آن سرشته است؛ تغییری در آفرینش خدا نیست؛ آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمیدانند: سوره روم، آیه 30.
[8]برای آشنایی بیشتر با موضوع معرفت فطری میتوانید به درس چهارم درسنامه «دعا» و درس سوم از درسنامه «شیعه کیست و چه میگوید؟»و همچنین مقالههای «علم حقیقی و نشانههای آن» و «تربیت عقلانی، ریشهها و راهکارها» مراجعه فرمایید.
[9]رسول خاتم میفرماید: "كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِه" یعنی: هر مولودی بر اساس فطرت [توحیدی] به دنیا میآید و این والدین [یا مربیان اطرافیانش] هستند که آنها را یهودی یا مسیحی یا مجوس بار میآورند. بدیهی است مقصود پیامبر از اینکه فرزندان، توسط والدین [و محیط تربیتی که در آن قرار میگیرند]، یهودی و نصرانی یا مجوسی میشوند این نیست که آنها به خدایی که حضرت موسی و حضرت عیسی یا پیامبران دیگر به مردم معرفی کردهاند معتقد میشوند. بلکه منظور ایشان این است که انسانها با وجود فطرت خداشناس و خداپرست خود، به مرور زمان و تحت تعالیم نادرستِ اطرافیان، از آن معرفت اولیه غافل میگردند و به سوی بدعتها و باورهای نادرستی که در ادیان مختلف ایجاد شده، سوق داده میشوند.
[10] در قرآن کریم، اینچنین میخوانیم: "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ..."یعنی: و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده؟ بی تردید خواهند گفت «الله»: سوره لقمان، آیه 25. و سوره زمر، آیه 38. ؛ "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ" یعنی: و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام و مسخّر کرده، بی تردید خواهند گفت «الله». پس چگونه است که [از حق به باطل] منحرف میشوند؟: سوره عنکبوت، آیه 61. ؛ "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَ اللَّهُ ..." یعنی: و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی چه کسی از آسمان آبی نازل کرد و با آن زمین را پس از مردگیاش زنده ساخت، بی تردید خواهند گفت «الله»: سوره عنکبوت، آیه 63. ؛ "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون" یعنی: و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی چه کسی آنها را خلق کرده، بی تردید خواهند گفت «الله». پس چگونه است که [از حق به باطل] منحرف میشوند؟: سوره زخرف، آیه 87.
[11]خداوند در قرآن کریم میفرماید: "وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُون" یعنی: آنها به جای خدا چیزهایی را میپرستند که نه زیانی به آنها میرسانند و نه سودی به آنها میدهند. و میگویند اینها شفیعان ما نزد خداوند هستند. بگو آیا به خدا از چیزی خبر میدهید که در زمین و آسمان از آن سراغی ندارد؟ او از آنچه که شریک او قرار میدهند، منزّه و برتر است: سوره یونس، آیه 18. ؛ و میفرماید: "وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ ..." یعنی:و کسانی را که به جای خدا میپرستند، اختیار شفاعت ندارند: سوره زخرف، آیه 86. سپس در آیه بعد میفرماید اگر از همینها بپرسی چه کسی خلقشان کرده، بی تردید میگویند «الله»: بنگرید به آخرین آیه در پاورقی قبلی.
[12]از امام صادق علیه السلام دربارهی این قسمت از آیت الکرسی که میفرماید چه کسی جز به اذن خدا میتواند شفاعت کند، سوال شد، فرمود: آن شفاعت کنندگان ما هستیم: "قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ (سوره بقره، آیه 255) قَالَ نَحْنُ أُولَئِكَ الشَّافِعُون": بحارالانوار، ج 8، ص 41.
[13]قرآن کریم، سوره بقره، آیه 255. این آیه، به آیت الکرسی مشهور است.
[14]آنچه را پنهان میکنید و آنچه را آشکار میکنید، میداند و خدا به نیّات و اسرار سینهها آگاه است: قرآن کریم، سوره تغابن، آیه 4.
[15]خداوند در قرآن کریم میفرماید: قرآن، آیات و نشانههای روشنی است در سینهی کسانی که به آنها علم داده شده است: "بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ...": سوره عنکبوت، آیه 49. به فرمودهی امام باقر علیه السلام، مقصود از «الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» در این آیه اهل بیت علیهم السلام هستند: کافی، ج 1، ص 214. و بحارالانوار، ج 23، ص 202. ؛ همچنین خداوند میفرماید تأویل آیات متشابه را جز «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» کسی نمیداند: "هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ... وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ": سوره آل عمران، آیه 7. ؛ و میفرماید علم کتاب، نزد افراد خاصی قرار دارد (مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب): سوره رعد، آیه 43. مقصود از «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» به معنای حاملان علم قرآن؛ و «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» به معنای راسخان و ریشه داران در علم نیز اهل بیت علیهم السلام هستند: بحارالانوار، ج 26، ص 64. و ج 89، ص 92. و ج 39، ص 91. توصیه میکنیم جهت مطالعهی عمیقتر این موضوع و همچنین دسترسی دقیقتر به متن منابع، درس ششم از درسنامه «تبیین قرآن» با عنوان «شئون قرآنی تبیین کنندگان وحی» را مطالعه فرمایید.
[16]امام صادق علیه السلام میفرماید: "لَوْ لَا نَحْنُ مَا عُرِفَ اللَّهُ" یعنی: اگر ما اهل بیت نبودیم، خدا شناخته نمیشد: التوحید (للصدوق)، ص 290. ؛ همچنین میفرماید: "أَنَّ كَلَامَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْخَلْقِ كَمَا لَا تُشْبِهُ أَفْعَالُهُ أَفْعَالَهُمْ وَ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ وَ أَشْبَاهِهَا لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ مَعْنَى حَقِيقَةِ تَفْسِيرِ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا نَبِيُّهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ ع" یعنی: همانا کلام خداوند سبحان، شبیه کلام مخلوق نیست؛ همانگونه که افعالش هم شبیه افعال مخلوقاتش نیست و به همین دلیل و دلایل مشابه، کسی نمیتواند به کُنه معنا و حقیقت تفسیر آن کتاب خدا دست پیدا کند مگر پیامبر خدا و اوصیائش: وسائل الشیعه، ج 27، ص 201. همچنین، به علاقمندان به این موضوع توصیه میکنیم درسنامه «تبیین قرآن»، خصوصا درس سوم با عنوان «مبیّن قرآن» و درس چهارم با عنوان «ضرورت وجود مبیّن در همهی اعصار» را از بخش درسنامههای پایگاه علمی فرهنگی محمد(ص) مطالعه فرمایند.
[17]رسول خاتم در دعای جوشن کبیر اینگونه خدا را میخواند: "يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ يَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ يَا حَيُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ حَيٌّ يَا حَيُّ الَّذِي لَا يُشَارِكُهُ حَيٌّ يَا حَيُّ الَّذِي لَا يَحْتَاجُ إِلَى حَيٍّ يَا حَيُّ الَّذِي يُمِيتُ كُلَّ حَيٍّ يَا حَيُّ الَّذِي يَرْزُقُ كُلَّ حَيٍّ يَا حَيّاً لَمْ يَرِثِ الْحَيَاةَ مِنْ حَيٍّ يَا حَيُّ الَّذِي يُحْيِي الْمَوْتَى": بحارالانوار، ج 91، ص 393.
[18]امام باقر علیه السلام دربارهی معنای «الله» میفرماید: "اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَائِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ وَ يَقُولُ الْعَرَبُ أَلِهَ الرَّجُلُ إِذَا تَحَيَّرَ فِي الشَّيْءِ فَلَمْ يُحِطْ بِهِ عِلْماً وَ وَلِهَ إِذَا فَزِعَ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا يَحْذَرُهُ وَ يَخَافُهُ فَالْإِلَهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ حَوَاسِّ الْخَلْق" یعنی: الله به معنای معبودی است که خلق، از درک ماهیت و چیستی آن و همچنین از احاطه به کیفیتش عاجزند؛ عرب وقتی در مورد کسی واژهی «ألِهَ» را به کار میبرد که آن فرد در چیزی متحیر و سرگردان شود به گونه ای که علمش به آن احاطه نداشته باشد. «وله» را هم وقتی به کار میبرد که از خوف به چیزی پناه ببرد. پس إله از حواس خلق، مستور و پوشیده است: بحارالانوار، ج 3، ص 222.
[19]امام جواد علیه السلام میفرماید: "فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَامِ" یعنی: هرچه که به ذهنت بیاید، خدا جز او باشد. چیزی شبیهش نیست و اوهام او را درک نکنند. چگونه اوهام به کُنهِ ذاتش برسد وقتی در عقل نمیگنجد و هرچه در تصور و فهم در آید، مخالف آن باشد: توحید صدوق، ص 106.
[20]امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسی که دربارهی الله سوال کرده بود فرمود: «آیا تاکنون سوار کشتی شدهای؟» پاسخ داد: «آری». امام فرمود: «آیا چنین نشد که کشتی بشکند و هیچ وسیلهای برای نجاتت نباشد و هیچ شناوری برای کمکت نیاید؟ گفت: «بله، پیش آمده». امام فرمود: «آیا در آن لحظه به دلت نیفتاد که چیزی قادر است تو را از آن ورطهی بلا آزاد کند؟» مرد جواب داد: «بله همین طور است که گفتید.» امام فرمودند: «پس آنچه یافتی، همان «الله» است. خدایی که قادر بر نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده و فریادرسی نیست: "هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَةً قَطُّ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيْثُ لَا سَفِينَةَ تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَةَ تُغْنِيكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّققَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيْئاً مِنَ الْأَشْيَاءِ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الصَّادِقُ ع فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ": بحارالانوار، ج 3، ص 41.
[21]به عنوان نمونه، خداوند در قرآن کریم میفرماید: "هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيم" یعنی: او بلندمرتبهی بزرگ است: سوره بقره، آیه 255. و سوره شوری، آیه 4. ؛ و میفرماید: "فَسَبِّـحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ" یعنی: پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی: سوره واقعه، آیه 74 و 96. و سوره حاقة، آیه 52. ؛ امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظیمُ وَ اَنَا الْحَقیرُ وَهَلْ یرْحَمُ الْحَقیرَ اِلّا الْعَظیمُ" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى بزرگ، و منم ناچیز؛ و آیا کسی رحم میكند بر ناچیز، جز بزرگ؟: فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[22]به عنوان نمونه، خداوند در قرآن کریم میفرماید: "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ" یعنی: پس با برکت است خدا که نیکترین آفریدگان است: سوره مومنون، آیه 14. ؛ و میفرماید: "اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ" یعنی: خداوند خالق همه چیز است و او بر همه چیز نگهبان است: سوره زمر، آیه 62. ؛ "هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ..." یعنی: آیا خالقی جز الله شما را از آسمان و زمین روزی میرساند؟: سوره فاطر، آیه 3. ؛ امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَ اَنَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلّا الْخالِقُ" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى آفریدگار، و منم آفریده؛ و آیا کسی رحم میكند بر آفریده، جز آفریدگار؟: فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[23]به عنوان نمونه، خداوند در قرآن کریم میفرماید: "وَاللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقَىٰ" یعنی: و خداوند بهتر و باقیتر است: سوره طه، آیه 73. ؛ و میفرماید: "كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ" یعی: همهی آنان که در زمین هستند، فانی میشوند: سوره الرحمن، آیه 26. ؛ امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَ اَنَا الْفانى وَ هَلْ یرْحَمُ الْفانىَ اِلّا الْباقى" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى باقى، و منم فانى؛ و آیا کسی رحم میكند بر فانى، جز خداى باقى؟: فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[24]به عنوان نمونه بنگرید به:"اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ" یعنی: خداوند است که هر که را بخواهد هدایت میکند: قرآن کریم، سوره قصص، آیه 56. ؛ و "قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ" یعنی: [موسی] گفت پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آفرینش [ویژه] او را به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود: قرآن کریم، سوره طه، آیه 50. ؛ امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَ اَنَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلّا الْهادى" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى راهنما و منم گمراه و آیا کسی رحم میكند بر گمراه، جز راهنما؟:فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[25]به عنوان نمونه بنگرید به آیات زیر در قرآن کریم:
- "يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ..." یعنی: ای مردم؛ نعمت خدا را بر خود به یاد آورید. آیا آفریدگاری جز الله شما را از آسمان و زمین روزی میرساند؟: سوره فاطر، آیه 3.
- "وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ..." یعنی: کیست آنکه از آسمان و زمین شما را روزی میدهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟]: سوره نمل، آیه 64.
- "وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ؛ وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ ؛ رِزْقًا لِلْعِبَادِ ..." یعنی: و از آسمان آبی پر برکت فرو فرستادیم و بدان، باغها و دانههای درو کردنی و درختان بلندقامت خرما که خوشههای متراکم و روی هم چیده دارند، برای روزی بندگان، رویاندیم: سوره ق، آیات 9 تا 11.
- "إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ" یعنی: همانا خداوند بسیار روزی بخش و نیرومند استوار است: سوره ذاریات، آیه 58.
- "وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ" یعنی: خداوند بهترین روزی بخش است: سوره جمعه، آیه 11.
امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَ اَنَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلّا الرّازِقُ" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى روزى ده، و منم روزى خوار؛ و آیا کسی رحم میكند بر روزى خوار، جز روزى ده؟:فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[26]به عنوان نمونه، خداوند در قرآن اینچنین متذکر میشود: "يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ" یعنی: ای مردم، شمایید نیازمندانِ به خدا و خداوند است که بی نیازِ ستوده است: سوره فاطر، آیه 15. ؛ و میفرماید: "وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ" یعنی: و پروردگارت بی نیازِ صاحب رحمت است: سوره انعام، آیه 133. ؛ امیر مومنان نیز اینچنین با خداوند مناجات میکند: "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَ اَنَا الْفَقیرُ وَهَلْ یرْحَمُ الْفَقیرَ اِلّا الْغَنِىُّ" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى بىنیاز، و منم نیازمند؛ و آیا کسی رحم میكند بر نیازمند، جز بىنیاز؟ "مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَ اَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ یرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلّا الْمُعْطى" یعنی: مولاى من، ای مولای من! تویى عطابخش، و منم سائل؛ و آیا کسی رحم میكند بر سائل، جز عطاكننده؟:فرازی از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.
[27]قرآن کریم، سوره سجده، آیه 21.
[28]امام حسین علیه السلام در دعای ابوحمزه میفرماید: "بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت" یعنی: خدایا تو را به خودت شناختم. و تو بودی که مرا به خودت راهنمایی کردی و به خودت دعوتم کردی. پس اگر تو نبودی [و شناختی که از خودت به من دادی نبود] هیچ گاه نمیفهمیدم تو کیستی: بحارالانوار، ج 95، ص 82.
[29] امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسی که پرسیده بود چرا قرآن همواره تازه و شاداب است و هرگز کهنه نمیشود، فرمود: "لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة" یعنی: چون خداوند تعالی آن را برای زمانی خاص یا مردمی خاص قرار نداده است. به همین دلیل در هر زمانی جدید و نزد هر قومی تازه و شاداب است تا روز قیامت: بحارالانوار، ج 17، ص 213.
![]() | امروز: | 2365 |
![]() | این هفته: | 15739 |
![]() | در مجموع: | 8498114 |