گزیده ای از کتاب "خدا کند تو بیایی"؛ نوشتهی: سید مهدی شجاعی
***
آسمان، این شبها كه میرسد، عجیب بیقراری میكند و زمین، داغ دلش تازه میشود و زخم شرمش، سر باز میكند.
ملكوتیان حق دارند سر بر دیوار عرش بگذارند و هایهای گریه كنند.
و تنها خداست كه میتواند، تسلای دل علی باشد.
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را بر گریه اختیار كند و ستارگان چه كنند اگر سر بر شانه یكدیگر نگذارند و مصیبت را زبان نگیرند.
آن خانه نمیدانم آن شب به چه قدرتی بر پای ایستاده بود، آن مدینه چه مدینهای بود كه چنین مصیبتی را تاب آورد و در هم نشكست، آن چه قبرستانی بود كه سرچشمه عصمت را در خویش فرو برد و دم بر نیاورد، آن چه خاكی بود كه به خود جرأت داد فاطمه را از علی جدا كند؟
چرا آن خانه بر جای ماند؟ چرا مدینه ویران نشد؟ چرا آسمان در خود نپیچید؟ چرا بغض زمین نتركید؟ چرا عالم فرو نریخت؟
چه رازی بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین، متلاشی نگشت؟ آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟
مگر نه زهرا، والاترین محبوبه خداوند بود؟
مگر نه فاطمه، محور كسا بود و بقیه وابستگان او؟ پیامبر پدر او بود و علی همسر او و حسنین فرزندان او ـ سلامالله علیهم اجمعین ـ ؟
مگر نه رضای خداوند در گرو رضایت مرضیه بود و غضب خداوند در گرو خشم او؟
مگر نه صدیقه كبری راز آفرینش زن بود، بهانه خلقت نسوان؟
مگر نه پس از خداوند والاترین مقام و عظمت از آن زهرا بود و برترین نوال و بخشش نیز از آن او؟
مگر نه خداوند به فرشتگان فرموده بود: این نوری از نور من است که در آسمانم منزلش بخشیدهام و از عظمتم او را آفریدهام؟
مگر نه فاطمه شبیهترین بود به رسول خدا؟
مگر نه فاطمه، پاره جگر پیامبر بود و عزیز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه ...
چه رازی بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین متلاشی نگشت؟
آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟
كسی هست در خانه فاطمه پس از او كه شاید این راز سر به مهر، به دستهای او گشوده شود. او اسماء است. محرم اسرار فاطمه است. از او بپرسید، شاید پاسخ بگوید.
بگوید كه: «آری حسنین سر به پای مادر نهاده بودند و پایههای عرش را به ضجههای خویش میلرزاندند. زینب و امكلثوم، كائنات را با موهای خویش پریشان میكردند. چروك بر پیشانی آسمان افتاده بود، زمین از درد به خود میپیچید، نالههای فرشتگان، داغ پیامبر را دوچندان میكرد. ولی چه بود آنچه آفرینش را بر پای نگاه میداشت؟
در آن شب تغسیل ماه، من دیدم كه علی در مأمن تاریكی، سر بر دیوار خانه فاطمه، سر بر محور آفرینش، سر بر عمود آسمان نهاده بود و زار زار میگریست.»
اگر در عاشورا، سجاد ـ علیهالسلام ـ مشت بر زمین كوفت و آسمان را به آرامش خواند در آن شب علی سر بر دیوار كائنات، ملتقای زمین و آسمان، محور آفرینش میسایید و با وجود بیقرار خویش، همه را به آرامش میخواند.
امروز: | 857 | |
این هفته: | 11002 | |
در مجموع: | 7583536 |