سه شنبه, 28 فروردين 1403   7. شوال 1445
 
instagram twtr fbk telegram Aparat

درس سوم: توحید؛ بنیادی‌‌ترین اصل اعتقادیِ شیعه

    

بسم الله الرحمن الرحیم

شیعه کیست و چه می‌گوید ؟

 

نوشته‌ی: مسعود بسیطی و  زهرا مرادی

 

در دوره‌ی «شیعه کیست و چه می‌گوید؟» درباره‌ی ظهور تشیّع، مبانیِ اعتقادیِ شیعه و معرفی اسلام حقیقی، سخن خواهیم گفت. .

   

درس سوم: توحید؛ بنیادی‌‌ترین اصل اعتقادیِ شیعه

   

مروری بر درس گذشته:

در درس دوم ، درباره‌ی مبانیِ تفکر شیعی صحبت شد. گفتیم شیعه کسی است که مجموعه‌ی رفتار، گفتار و نیّاتش بر پایه‌ی دو اصل اساسیِ «عقل» و «علم» باشد. عقل، در مکتب تشیّع، ابزار تشخیص درست از نادرست است و با مفاهیمی همچون هوش، منطق، تخصص و ... تفاوت دارد. پرستش و عبادتی که بدون عقل باشد، ارزشی ندارد و رفتاری مستحق پاداش الهی است که از روی عقل صورت گرفته باشد. علم نیز در آموزه‌های شیعی با تعاریف مکاتب دیگر متفاوت است. در مکتب تشیّع، علم با دانش و تخصص بشری یکی نیست. بلکه نوری است که سبب روشناییِ روح و رسیدن به فهم و معرفت گردد. چنین علمی سبب تعالیِ روحیِ فرد می‌‌شود و ارزش و جایگاهش را نزد خدای متعال ارتقا می‌‌بخشد. از آنجا که این علم، از وجدانیات است، تعریفش در قالب کلمات، دشوار است اما از روی آثار و نشانه‌هایش می‌‌توان فهمید آنچه شخص فرا گرفته، علم بوده یا خیر. به عنوان مثال، یکی از نشانه‌های علم حقیقی، تواضع فرد در مقابل حق است و کسی که اینچنین نباشد، عالِم محسوب نمی‌‌شود.

حال، به بررسی اصول اعتقادی شیعه می‌‌پردازیم:

   

اصل اول در اعتقادات شیعی: توحید

بنیادی‌ترین اصل اعتقادی در اسلام، «توحید» به معنای یکتا و بی‌مانند دانستن خداوند و همچنین بی‌شریک بودن او در خَلق، مالکیت آن و تدبیر جهان است.

نخستین جملات حضرت محمدصلی الله علیه و آله و سلمدر آغاز دعوت مردم به اسلام، حاوی درخواست به اقرار و شهادت بر یکتایی خدا و دوری از شرک بود.[1] آیات متعددی نیز در قرآن کریم بر توحید دلالت دارند. به عنوان نمونه به آیات زیر توجه بفرمایید:

-    قُل هُوَ اللهُ أحَد[2]: بگو او خدای یکتاست.

-    لا إله إلّا الله[3]: هیچ خدایی جز الله نیست.

-    إلهُکُم إلهٌ واحِد[4]: همانا خدای شما خدای یکتاست.

شیعه، مانند همه‌ی انسانهایی که از روی شناختِ خدادادیِ‌شان[5] می‌‌یابند که خالقی یکتا دارند،[6] معتقد است خدای یکتا و یگانه، خالق و مالک همه‌ی ما و اشیاء و اشخاص در عالم است؛[7] همه‌ی موجودات به خواست و اراده‌ی او خلق شده‌اند[8]و برای یکایک آنها هدف و مقصدی قرار داده شده؛[9] صاحب اختیاری که شایسته‌ی عبودیت و پرستش است؛[10] خالقی که از چیزی هست نشده[11] و هیچ چیز – نه در خیال و نه در واقعیت - مثل و مانند او نیست؛[12] قیّومی که با همه‌ی وجود می‌‌یابی که هست اما نمی‌‌فهمی که چیست؛ گرداننده‌ای که دقیق‌‌ترین و باریک‌‌ترین بخش اوهام نیز به او نفوذی ندارد[13] تا بتواند بر خداوند متعال احاطه پیدا کند.[14]

اما ...    اگر احاطه‌ای بر او نباشد، پس چگونه خالق خود را بشناسیم؟ مگر نه اینکه لازمه‌ی شناخت هر چیز، احاطه بر آن است؟و اگر او را نشناسیم، چگونه عبادتش را به جای آوریم؟ از کجا بدانیم چه رفتاری موجب خشنودی‌اَش می‌‌شود و چه چیز نارضایتی‌اَش را به همراه می‌‌آورد.

ببینیم شیعه درباره‌ی شناخت خدا چه می‌‌گوید؟

   

خداشناسی در شیعه:

ارزش هر مکتب، به نوع و کیفیت معرفی خدا، انسان و رابطه‌ی مخلوق با خالق است. تا زمانی که آدمی، خالق خود و جایگاه خویش را در مقابل او نشناسد، نمی‌تواند با شیوه‌ای صحیح با آفریدگارش ارتباط برقرار کند و عبودیت او را آنچنان که شایسته و مورد رضایتش است، به جای آوَرَد. به عبارت دیگر، اولین مرحله در دین داری، شناخت (معرفت) خداوند است[15] و در مکتب تشیّع، مقدمه‌ی این شناخت، شناخت «خود» است. رسول خاتم می‌‌فرماید:

«هر که خود را بشناسد، به تحقیق که مالکِ پرورش دهنده‌ی خود را می‌شناسد.»[16]

حال، ببینیم درباره‌ی «خود» چه شناختی داریم؟

   

خودشناسی در شیعه:

«من» کیستم؟

«من» دارای دست، پا، چشم، گوش، قلب، کلیه، مغز، ... غریزه، احساس، عاطفه، هوش، قوه‌ی تفکر، ... هستم. اما آیا می‌‌توانم بگویم «من» مجموع اینهایی که نام بردم، هستم؟

آیا وقتی حیات جسمم به پایان می‌‌رسد، «من» دیگر وجود ندارم؟

اگر نبود صحبت مربیان الهی که گفته‌اند بعد از اینکه انسان می‌‌میرد و حیات جسمانی‌اَش به پایان می‌‌رسد، روحش همچنان به زندگی ادامه می‌‌دهد، جواب این سوال را چه می‌‌دادیم؟ آیا می‌‌توانستیم با اطمینان بگوییم آدمی یک بُعد روحانی هم دارد که پس از مرگِ جسمانی همچنان به حیاتش ادامه می‌‌دهد؟

می‌بینید؟ ما حتی درباره‌ی وجود خودمان هم آنقدر شناخت نداریم که بتوانیم درباره‌ی ماهیت‌‌‌مان بی هیچ شک و شبهه‌ای توضیح دهیم. با این حساب چگونه می‌‌خواهیم پروردگاری را که نه تنها ما، بلکه آسمان‌ها و زمین و همه‌ی موجودات را خلق کرده، بشناسیم؟‌

برگردیم به موضوع خودشناسی!

«من» کیستم؟

آیا حالا که وجودم به جسم وابسته نیست، می‌‌توانم بگویم ماهیت «من» روح است؟

به «منِ» واقعیِ خود مراجعه کنیم و به سوال زیر پاسخ دهیم:

آیا «من» روح هستم؟       یا اینکه روح به «من» تملیک شده؟!

«من» وجودی هستم که به اراده و فضل خالقم، از نیست، خلق شدم و پس از آنکه واجد نعمت حیات شدم، نعمت‌های دیگری نیز به «من» تملیک گردید. نعمت‌هایی همچون جسم، روح، احساسات، علم، عقل، اختیار، ... پس خودِ واقعی «من» هیچ چیز از خود ندارد و هیچ کدام از اینها که برشمردیم نیز نیست؛ بلکه همه‌ی آنها دارایی‌هایی است که خداوند مهربان به «من» بخشیده و هر لحظه که اراده کند هر کدام را که بخواهد، پس می‌‌گیرد. (وجدان و یافتنِ این نکته که هر چه دارم از خداست و هر لحظه اراده کند، می‌تواند همه را پس بگیرد، مصداقی از علم حقیقی است که در درس پیش درباره‌ی آن بدان اشاره شد.)

بی آنچه خالقم به «من» بخشیده، من هیچ نیستم؛ فقر مطلق!

«من» جیره‌خواری هستم که دیگری روزی‌اَم را می‌دهد؛ نیازمند ناتوانی هستم که به قدرتِ بی‌نیازی اتّصال و اتّکا دارم؛ «من» از خود هیچ ندارم.

لَختی از دنیای غافل‌کننده‌ای که خود را در آن غرق کرده‌ایم و به طمع رفع عطش، از آب شور آن بسیار نوشیده‌ایم جدا شویم. آیا نمی‌یابیم مخلوق، پرورش یافته، بنده و نیازمندیم؟

آیا فقر ذاتی و ناتوانیِ خویش را وجدان نمی‌کنیم؟

آیا جز این است که خالق، رازق، مالک و پروردگارمان، بی‌نیاز، قدرتمند، بخشنده، بخشاینده، عزیز و عظیم است؟ ...

(هنگامی که در حالِ وجدان نکات فوق هستیم و می‌یابیم که مثلا خالق قدرتمندی داریم که دار و ندارمان از اوست و هر لحظه اراده کند می‌تواند همه را از ما بگیرد، در واقع، نور علم در وجودمان جاری شده است. دقت داشته باشید که تنها در لحظه‌ای که به این حقایق توجه داریم و با مراجعه به خود، آنها را تصدیق می‌کنیم، در حال وجدان علم هستیم. به محض آنکه توجه‌مان را از آن بگیریم، دیگر در حال وجدان علم نخواهیم بود.)

ببینید امیر مومنان علی بن ابیطالب چه زیبا در سایه‌ی خودشناسی، خداشناسی را بیان فرموده:

«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمالِكُ وَ اَنَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ یرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ

مولاى من، ای مولای من! تویى مالک، و منم مملوک؛

و آیا کسی رحم می‌كند بر مملوک، جز مالک؟

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ وَهَلْ یرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ

مولاى من، ای مولای من! تویى نیرومند، و منم ناتوان؛

و آیا کسی رحم می‌كند بر ناتوان، جز نیرومند؟

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَ اَنَا الْفَقیرُ وَهَلْ یرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِىُّ

مولاى من، ای مولای من! تویى بى‌نیاز، و منم نیازمند؛

و آیا کسی رحم می‌كند بر نیازمند، جز بى‌نیاز؟

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَ اَنَا الْفانى وَ هَلْ یرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى

مولاى من، ای مولای من! تویى باقى، و منم فانى؛

و آیا کسی رحم می‌كند بر فانى، جز خداى باقى؟

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَ اَنَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى

مولاى من، ای مولای من! تویى راهنما و منم گمراه

و آیا کسی رحم می‌كند بر گمراه، جز راهنما؟ ...»[17]

آری؛ اینگونه است که در مکتب تشیّع، با مراجعه به خودِ واقعیِ خویش (خودشناسی)، به معرفت خدا (خداشناسی) می‌‌رسیم. چنین شناخت و معرفتی که تمامیِ انسانها واجدش هستند و با همان به دنیا می‌‌آیند، در مکتب شیعه، «معرفت فطری» نام دارد.

   

معرفت فطری

خداوند مهربان از روی لطف و رحمت بی‌حدّش، شناخت و معرفت خود را به بندگانش مرحمت فرموده[18]وگرنه از آنجا که ما مخلوقات ضعیف و ناچیز، هیچ احاطه‌ای بر خالق نداریم، به خودیِ خود نمی‌‌توانستیم او را بشناسیم.[19]اگر می‌گوییم خدا یکتا و بی همتاست، اگر می‌یابیم بر هر کاری تواناست، اگر می‌دانیم بر احوال ما آگاه است، ... همه و همه بخشی از شناختی است که خود در وجود ما قرار داده است. به این معرفت اولیه که همه‌ی انسان‌ها با آن به دنیا می‌‌آیند «معرفت فطری» می‌‌گویند.[20]

بر اثر غفلت، گناه، حق‌ناپذیری و عقل‌گریزی، رفته رفته توجه آدمی از این شناخت، کم و کم‌تر می‌‌شود و حجاب و پوششی بر روی معرفتش قرار می‌‌گیرد. یکی از رسالت‌های فرستادگان الهی این است که در مرحله‌ی اول، با یادآوریِ فقر وجودی و قدرت و عظمت خداوند متعال، حجاب از معرفت فطریِ مردم بزدایند و در مرحله‌ی بعد به این معرفت، عمق ببخشند.[21] یعنی صفات و ویژگی‌های دیگری را از این خالق معرفی می‌‌کنند و شناخت و معرفت آدمی را نسبت به خداوند متعال بیشتر و عمیق‌تر می‌‌نمایند. صفاتی همچون رحمانیت، رحیمیت، خطاپوشی، عذرپذیری، شفا بخشی، ... که هر کدام از این اسماء و صفات الهی، معرفت ویژه‌ای از خداوند متعال در درون خود دارند که صفات یا اسامی دیگرِ الهی، آن را ندارند.

   

معرفت ذیل اسماء الهی

اسم، به معنای علامت و نشانه برای یک چیز است.[22] در مکتب شیعه و بر اساس آموزه‌های رسول خاتم و دوازده جانشین بزرگوارش، خداوند متعال دارای 1001 اسم است.[23] اسماء الهی غیر از معنی لغوی، معنای عمیق‌تر و منحصر بفردی دارند که تنها با مراجعه به هدایتگر آسمانی قابل شناخت و درک است.

نکته‌ی قابل توجه اینجاست که: در ذیل هر یک از این اسم‌ها معرفتی خاص، ویژه و مستقل از معرفتِ نام‌های دیگر درباره‌ی خدای متعال نهفته است. انسان می‌‌تواند با توجهِ ویژه به معنا و مفهوم آن اسم الهی، به معرفتی جدید و متفاوت از دیگر معارف الهی دست یابد و جان تشنه‌ی خود را سیراب نماید. به عنوان مثال، معرفتی که در اسم «رحمان» نهفته است با معرفتی که در اسم «رحیم» وجود دارد، متفاوت است.

«رحمان» وجودی است که لطف، احسان و عطاکنندگی‌اَش نسبت به آن چه خلق کرده چنان است که اگر تمامی مخلوقاتش پشت به پشتِ هم بر علیه او برخیزند، او رزق‌شان را قطع نخواهد کرد.[24]

«رحیم» وجودی است که با کسانی که در مقابل حق، سر تسلیم فرود آورده‌اند، با مهربانی و بخششِ بیکران رفتار می‌‌کند. تا آنجا که به فرموده‌ی رسول رحمت و جانشینان پاکش هر آنچه از محبت و عاطفه و مهربانی میان همه‌ی موجودات - از جمله مادران نسبت به فرزندان‌شان - می‌‌بینید، تنها یک درصد از رحمت و لطف و مهربانیِ خداست؛ و خداوند متعال، 99 جزء دیگرِ رحمت خود را برای مومنان ذخیره فرموده تا در آخرت با ایشان با کمال عطوفت و مهربانی و رحمت رفتار نماید.[25]

بنابراین، با آنکه رحمان، رحیم، جواد، رئوف، محسن، کریم، ... همگی به گونه‌ای بر لطف، احسان و مهربانی خدا اشاره دارند، اما هر کدام‌، به زاویه‌ای خاص از معرفت خدا اشاره می‌‌کنند که در دیگری نیست. با این وجود، مجموع همه‌ی معارف این اسامی در نام «الله» جمع است!

   

معنای «الله»

لفظ جلاله‌ی «الله» که آن را در فارسی «خدا» و در انگلیسی «God» ترجمه می‌‌کنند، در مکتب تشیّع، جامع‌‌ترین نام خداوند است و در واقع، هیچ عبارت و ترجمه‌ای، معادل آن نیست. همچنانکه اشاره شد، این نام در برگیرنده‌ی تمام معارف موجود در دیگر اسماء الهی است و جز بر خدای تعالی بر موجود دیگری اطلاق نمى‏گردد. لذا در اسلام، وقتی کسی بخواهد به «توحید» و یگانگی خدا اقرار نماید و در زمره‌ی یکتاپرستان قرار بگیرد، باید بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله» یعنی: شهادت می‌‌دهم خدایی جز «الله» نیست.

از نظر واژه شناسی، کلمه‌ی «الله» از دو بخش «الـ» و «اله» تشکیل شده است. در زبان عرب، هنگامی که اسمی معرفه (شناخته شده) باشد، در ابتدایش «الـ» یا اصطلاحا «الف و لامِ تعریف» اضافه می‌‌شود. «الـ» ابتدای «الله» گواهیِ این حقیقت است که همگان او را می‌‌شناسند. اما بخش دومِ واژه‌ی «الله» یعنی «اله» به معنای تحیّر است. یعنی با آنکه برای کسی غریبه و ناشناس نیست، اما همگان در درک ذاتش حیران و سرگردانند.[26]

امیر مومنان علی بن ابیطالب در این باره می‌‌فرماید:

«اللَّه، معبودى است که خلق در او حیرانند و به سویش سرگردان و شیدایند، اللَّه همان کسى است که از چشم‌ها پنهان و از حیطه‌ی افکار و اوهامِ بشریت خارج است.»[27]

امام باقر علیه السلام (پنجمین جانشین رسول خاتم) نیز اینچنین توضیح داده‌اند:

«الله، معبودی است که خلق، از درک ماهیت و چیستی آن و همچنین از احاطه به کیفیتش عاجزند؛ عرب وقتی در مورد کسی واژه‌ی «ألِهَ» را به کار می‌برد که آن فرد در چیزی متحیر و سرگردان شود به گونه‌ای که علمش به آن احاطه نداشته باشد. «وَلِه‌َ» ‌را هم وقتی به کار می‌‌برد که‌ ‌از‌ خوف ‌به‌ چیزی‌ پناه‌ ببرد؛ ‌پس‌ إله‌ ‌از‌ حواس‌ّ خلق،‌ مستور و پوشیده ‌‌است‌.»[28]

بنابراین، «الله» معبودی است که با همه‌ی وجود می‌‌یابی «هست»؛ اما در چیستی و ماهیتش والَه و حیران و سرگردانی. قیّومی است که می‌‌دانی هستی‌اَت از او و وابسته به اوست؛ اما از احاطه به کیفیتش عاجز و ناتوانی. خالقِ رازقِ قادرِ عالمِ رئوفِ عادلِ شنوایِ بینایِ ... بخشاینده‌ای که قدرت و سلطه‌ی مطلق بر جهان هستی است.[29] هر زمان، هر چه بخواهد همان می‌‌شود و هیچ قدرتی توانِ غلبه بر اراده‌اَش را نخواهد داشت.[30] در هیچ فعل و تغییری دستش بسته نیست و هر لحظه می‌‌تواند تقدیری را جایگزین تقدیری دیگر کند.

در مکتب تشیّع، به چنین باور و اعتقادی نسبت به خدای یگانه، «بداء» گفته می‌‌شود.

   

ایمان به بَداء بالاترین درجه‌ی اعتقاد به توحید

«بداء» در لغت به معنای رأی جدید و از نو آغاز نمودن است.[31] همچنان که اشاره شد، در آموزه‌های شیعی «بداء» یعنی باز دیدن دست خدا برای انجام هر کاری و از نو آغاز کردنِ تقدیرات و تغییر سرنوشت‌ها. در قرآن کریم چنین می‌‌خوانیم:

«يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ»[32]

خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى‏كند.

برخی، به غلط فکر می‌‌کنند خداوند سرنوشت‌ها و ارزاق را تقسیم کرده و چیزی هم که از پیش تعیین شده باشد، دیگر قابل تغییر نیست.[33] اما بر اساس اعتقاد به بَداء، دست خداوند پیوسته باز است (بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ)[34] و هر کاری را که بخواهد انجام دهد یا هر تقدیری را که اراده کند تغییر دهد، همان می‌‌شود.

کسی که نسبت به خالق آسمان‌ها و زمین چنین باوری داشته باشد، هرگز احساس نا امیدی و بیچارگی نمی‌‌کند. چراکه می‌‌داند دست پروردگار در هیچ کاری بسته نیست. اگر خدا اراده کند مرده را زنده می‌‌کند؛ مریضی‌های جانکاه را شفا می‌‌دهد؛ مال و حشمت می‌‌بخشد؛ عزت و آبرو می‌‌دهد؛ ... پس با هر سختی و گرفتاری خود را نمی‌‌بازد و به افسردگی یا خودکشی نمی‌‌رسد؛ بلکه به آستان خالق قدرتمندش روی می‌‌آورد، دستان خالی‌اَش را به نشانه‌ی ضعف و بندگی به آسمان بلند می‌‌کند و با همه‌ی وجود از مالک و پرورش‌دهنده‌ی قدرتمندش می‌‌خواهد گره از کارش باز فرماید.

نکته‌ی دیگر در بحث بداء این است که توجه داشته باشیم تغییر مقدّرات و ثبت تقدیرات جدید، به سببِ جهل خداوند نیست که مثلا نتوانسته باشد شرایط را پیش‌بینی کند و بعدا به این نتیجه برسد که اگر فلان کار را کند بهتر است![35] بلکه از کمال حُرّیت و آزادیِ اوست. هیچ چیز، او را محدود یا مجبور نمی‌‌کند؛ حتی آنچه که خود تقدیر نموده است. چنین باوری نسبت به خدا در مکتب تشیّع، خصوصا در بحث خداشناسی و خداپرستی، اهمّیّت بسیار بالایی دارد.[36]

(اعتقاد قلبی به بداء و وجدان آن نیز مصداقی از علم حقیقی است که در درس پیش درباره‌‌اش توضیح داده شد.)

   

خدای لا شریک و لا شبیه!

همه‌ی انسان‌ها با رجوع به فطرت خویش به خالق و قیّوم و گرداننده‌ی خود متوجه می‌‌شوند. گاهی نیز در شدائد و مشکلات، حجاب‌های غفلت کنار می‌‌رود و وجدان آدمی بیدار شده، متوجهِ قیّوم و گرداننده‌ی خود می‌‌گردد.[37] شناخت خداوند متعال از جانب ما محال و ممتنع است. و تنها راه شناختش به دستور همان خالقِ لا شریک، مراجعه به هدایتگرانی است که خودِ خدا مربی توحیدشان ساخته است.[38] مربیانی همچون امیر مومنان که درباره‌ی خدا می‌‌فرمایند:

«سر آغاز دين، معرفت خداست

و كمال معرفت خدا، باور و تصدیق اوست

و كمال تصدیق خدا، شهادت به توحید (یگانگی) اوست

و كمال توحيد، اخلاص (خالص شدن برای او) است،

و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات منزّه و جدا دانستن ...

آن كس كه بگويد «خدا در چيست» او را در چيز ديگرى پنداشته

و كسى كه بپرسد «خدا روى چه چيزى قرار دارد» لاجرم جايى را خالى از او در نظر گرفته؛ در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است.

با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد،

و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد.

انجام دهنده‌ی همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله،

بينا بوده حتّى از آن زمان كه هنوز چیز قابل رؤیتی خلق نشده بود،

يگانه و تنهاست، از زمانی که كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.

خلقت را آغاز كرد و موجودات را آفريد، بدون نياز به فكر و انديشه يا استفاده از تجربه‌اى، بى آن كه نیازمند ابزاری برای حركت باشد. [و تصمیمش برای آفریدن] از روی اضطراب نبود.

[پس از آغاز خلقت] پدید آوردن هریک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت و موجودات گوناگون را هماهنگ كرد و در هر كدام، غريزه‌ی خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراهشان گردانيد.

پيش از آن كه موجودات را بيافريند، از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاهى داشت، و حدود و پايان آنها را مى دانست ...»[39]

خدایی که هدایتگران آسمانی معرفی می‌کنند، خدایی نیست که وجودش محتاج اثبات باشد. بلکه خدای معرفی شده در مکتب شیعه،روشن‌ترین شیء در عالم است. حسین بن علی علیه السلام (سومین جانشین رسول خاتم) می‌‌فرماید:

«[الهی] کِی و کجا غایب بودی؟! تا محتاج دلیلی باشی که بر تو دلالت کند؟! ... کور است چشم [دلی] که تو را [همراه و] مراقب خود نمی‌بیند.»[40]

و خلاصه آنکه، با مراجعه به رسول خاتم و جانشینان پاکش می‌‌یابیم:

-    خداوند متعال هیچ شریک و همتایی ندارد.[41]

-    با حواس پنج‌گانه درک نمی‌‌شود.[42]

-    با چشم سر دیده نمی‌‌شود.[43]

   به هیچ ‌وجه قابل تصور نیست و هر تصوری که از خدا به ذهن‌‌‌مان برسد، غلط است.[44] چراکه هر تصویری در حیطه‌ی قدرتِ تصورِ ماست و حال آنکه ما مخلوق خداییم و مخلوق، هیچگاه توان احاطه بر خالق خود را ندارد.

-    به هیچ چیز شبیه نیست و شبیه دانستن خدا به مخلوقی از مخلوقاتش یا صفتی از آنها، بزرگ‌‌ترین اهانت به خداوند متعال است.[45]

-    نه با حواس، نه با فکر، نه با خیال، نه با عقل و نه با هیچ ابزار دیگری نمی‌‌توان به خدا راه پیدا کرد و حقیقتش را وصف نمود.

-    حرکت نمی‌‌کند و زمان بر او تاثیری ندارد. چراکه او خود، خالق زمان و مکان است.[46]

-    جسم ندارد و مادّه نیست؛[47]

-    نور نیست؛[48] روح نیست؛[49] و از هر صفت و کیفیتی که مخلوقاتش دارا هستند، به دور است.

-    زاییده نشده و نمی‌‌زاید.[50]

-    قدرت مطلق بر هستی است[51] و هیچ چیز حتی تقدیراتی که خود مقدّر فرموده، او را محدود نمی‌‌کند. هر لحظه هر چه اراده کند، همان می‌‌شود و دستش برای هیچ کاری بسته نیست.[52]

-     حیات و مرگ همه‌ی مخلوقات، در اختیار و اراده‌ی اوست.[53]

-     بی‌نیاز مطلق است و همگان به او نیازمندند.[54]

-     به همه چیز آگاه است.[55] حتی آنچه در ذهن آدمی می‌‌گذرد![56]

-     ...

آری؛ اینچنین است خدای مکتب تشیّع!

نتیجه‌ی باورمندی به چنین خدایی سبب می‌‌شود یک فرد شیعه، پیوسته خداوند را ناظر و آگاه نسبت به افکار، نیّات، اعمال و رفتار خود بداند؛ همواره دست او را باز ببیند و نسبت به خالق و مالک خود در حال خوف و رجا باشد. یعنی نه خود را بابت کاستی‌هایی که در عبودیتش داشته، از عقوبت معبود در امان می‌‌داند (خوف) و نه از رحمتش مأیوس و نا امید می‌‌گردد (رجا).[57] چنین حالتی شخص را به انسانی متعادل و متعالی تبدیل می‌‌کند که همیشه مراقب رفتار و اعمالش است؛ دیگران از فکر و دست و زبانش در امان هستند و همواره از او امیدِ خیر و نیکی به دیگران می‌‌رود. او جز در راه حق و تایید عقل، قدمی بر نمی‌‌دارد و رضایت خدا را بر خواسته‌ی ‌نَفْس ترجیح می‌‌دهد.

   

Bulletsنکات مهم درس سوم:   

-    ارزش هر مکتب، به نوع و کیفیت معرفی خدا، انسان و رابطه‌ی مخلوق با خالق است.

-    بنیادی‌ترین اصل اعتقادی در اسلام، «توحید» به معنای یکتا و بی‌مانند دانستن خداوند و همچنین بی‌شریک بودن او در خلق جهان است.

-    اولین مرحله در دین داری، شناخت (معرفت) خداوند است و در مکتب تشیّع، مقدمه‌ی این شناخت، شناخت «خود» است.

-    با مراجعه به خودِ واقعیِ خویش (خودشناسی)، فقر وجودی خود را وجدان کرده، متوجه خالق و نگهدارنده‌ای می‌‌شویم که حیات، توانمندی و همه‌ی رزق مادی و معنوی‌‌‌مان از او و در ید قدرت و اراده‌ی اوست. (این وجدان، مصداقی از علم حقیقی است)

-    خداوند مهربان از روی رحمتش، معرفت خود را به بندگانش مرحمت فرموده. وگرنه از آنجا که ما مخلوقات ضعیف هیچ احاطه‌ای بر خالق نداریم، به خودیِ خود نمی‌‌توانستیم او را بشناسیم. به این معرفت اولیه که همه‌ی انسان‌ها با آن به دنیا می‌‌آیند «معرفت فطری» می‌‌گویند.

-    بر اثر غفلت، گناه، حق‌ناپذیری و عقل‌گریزی، به تدریج معرفت فطری محجوب می‌‌شود.

-    فرستادگان الهی با یادآوریِ فقر وجودی و قدرت و عظمت خداوند متعال، حجاب از معرفت فطریِ مردم می‌‌زدایند و در مرحله‌ی بعد به این معرفت، عمق می‌‌بخشند.

-    شناخت خداوند متعال از جانب ما محال و ممتنع است. تنها راه شناخت خدا به دستور خودش، مراجعه به هدایتگرانی است که خودِ خدا مربی توحیدشان ساخته است.

-    خدای مکتب تشیّع، لاشریک و لا شبیه است.

-    بر اساس آموزه‌های هدایتگران آسمانی، خداوند متعال دارای اسماء متعددی است. هر کدام از این اسامی، به زاویهای خاص از معرفت خدا اشاره می‌‌کنند که با دیگری متفاوت است. با این وجود، مجموع معرفت این اسم‌ها در نام «الله» جمع است.

-    در مکتب تشیّع، «الله» جامع‌‌ترین نام خداوند متعال است و جز بر او به موجود دیگری اطلاق نمى‏گردد. کلمه‌ی «الله» از دو بخش «الـ» (نشانه‌ی معرفه) و «اله» (به معنای تحیّر) تشکیل شده و به معنای معبودی است که با همه‌ی وجود می‌‌یابی «هست»؛ اما در چیستی و ماهیتش، والَه و حیران و سرگردانی.

-    بالاترین درجه‌ی اعتقاد به توحید، ایمان به «بداء» به معنای باز دیدن دست خدا در انجام هر کاری و از نو آغاز کردنِ تقدیرات و تغییر سرنوشت‌هاست.

-    اعتقاد به خدای مکتب تشیّع، سبب می‌‌شود انسان همواره خدا را بر احوالات خود ناظر ببیند، در حال خوف و رجا باشد و جز در راه حق و تأیید عقل قدمی بر ندارد.

www.mohammadivu.org.MOHR

 

   

 

     

 


[1] پیامبر رحمت به مردم می‌فرمود: "قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا" یعنی: بگویید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید: بحارالانوار، ج 18، ص 202.

[2] قرآن کریم، سوره اخلاص، آیه 1.

[3] قرآن کریم، سوره صافات، آیه 35. ؛ سوره محمد، آیه 19.

[4] قرآن کریم، سوره نحل، آیه 22. ؛ سوره انبیاء، آیه 108. ؛ سوره فصّلت، آیه 6.

[5] در بخش «معرفت فطری» در همین درس، بیشتر به این موضوع پرداخته خواهد شد.

[6] خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَ‏ اللَّهُ ..." یعنی: و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده به یقین خواهند گفت «الله»: سوره عنکبوت، آيه 61.

[7] در قرآن کریم چنین می‌خوانیم:

-    "لا إِلهَ إِلا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ ..." یعنی: هيچ معبودى جز او نيست، آفريننده‌ی هر چيزى است: سوره انعام، آیه 102.

-    "لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الارْضِ وَ ما فِیهِنَّ ..." یعنی: فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آنِ خداست، و او بر هر چيزى تواناست: سوره مائده، آیه 120.

-    "فَلِلّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الارْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ" یعنی: پس سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمانها و پروردگار زمين، پروردگار جهانيان: سوره جاثیه، آیه 36.

[8] در قرآن کریم چنین می‌خوانیم: "قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى" یعنی: گفت پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيزى را به او عطا كرده سپس هدايتش نموده است: سوره طه، آیه 50.

[9] خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

-    "أَيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً‏" یعنی: آیا انسان گمان می‌کند بی هدف رها می‌شود؟: سوره قیامه، آیه 36.

-    "أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ" یعنی: آیا گمان نموده‌اید ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟: سوره مومنون، آیه 115.

-    "وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ..." یعنی: و آسمان‌ و زمین و هر آنچه بین‌شان است را باطل نیافریدیم: سوره ص، آیه 27.

-    "وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ‏" یعنی: و آسمان و زمین و آنچه بین‌شان است را به عنوان بازیچه و سرگرمی خلق نکردیم: سوره انبیاء، آیه 16.

[10] "فَلِلّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الارْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ" یعنی: پس حمد از آنِ خداست؛ پروردگار آسمانها و پروردگار زمين، پروردگار جهانيان: قرآن کریم، سوره جاثیه، آیه 36.

[11] امیر مومنان در وصف خدا چنین فرموده‌اند: "الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَان‏" یعنی: کسی که از چیزی خلق نشده است: التوحید (صدوق)، ص 41.

[12] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "لَيْسَ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ء" یعنی: [خدا] شبیه هیچ چیز نیست: سوره شوری، آيه 11.

[13] امام باقر علیه السلام می‌فرماید: "کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ‏" یعنی: هر آنچه [از ذات خدا] در ذهن شما بیاید، در دقیق‌ترین جلوه‏‌ها و مفهوم‏هایش، [خدا نیست، بلکه] او هم مثل شما مخلوق و ساخته‌ی [ذهن] شماست و بازگشت آن نیز به خودِ شماست: بحارالانوار، ج 110، ص 34. ؛ امام جواد علیه السلام (نهمین جانشین رسول خاتم) نیز می‌فرماید: "فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ ُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَام‏ ..." یعنی: هر چه که به ذهنت بیايد، خدا جز او باشد، چيزى به او شبیه نیست و اوهام، او را درک نكنند، چگونه اوهام به كُنه ذاتش رسد با آنكه در عقل نگنجد و هر چه در تصور در آيد مخالف آن باشد؟: التوحید (صدوق)، ص 106.

[14] "یَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ‏ بِهِ عِلْماً" یعنی: [خداوند] آنچه را در پیش دارند و آنچه را پشت سر نهاده‌اند، می‌داند، اما آنها احاطه علمی به او ندارند: قرآن کریم، سوره طه، آيه 110.

[15] امام رضا علیه السلام می‌فرماید: "أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيدُه‏" یعنی: اولین قدمِ بندگی خدا، شناخت اوست و پایه‌ی شناخت خدا، یکتا دانستنِ اوست: التوحید (صدوق)، ص 34. ؛ امیر مومنان نیز می‌فرماید: "اَوّلُ الدّینِ مَعرِفَتُهُ" یعنی: سرآغاز دین، معرفت خداوند است: بحارالانوار، ج 4، ص 247.

[16] "مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّهُ": بحارالانوار، ج 2، ص 32.

[17] گزیده‌ای از مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه: بحارالانوار، ج 91، ص 109.

[18] بنگرید به پاورقی شماره 6.

[19] "إِنَّ الْخَالِقَ لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَه‏" یعنی: همانا خالق جز آنگونه که خود، خودش را وصف می‌کند، قابل توصیف نیست: التوحید (صدوق)، ص 61.

[20] فطرت، از ریشه‌ی فَطَرَ به معنای خلقت نخستین است: "الفطره: الابتداء و الاختراع": لسان العرب، ذیل واژه الفطر. در معنای فطرت توجه داشته باشیم که:

-    فطرت، غریزه نیست. غریزه، هدایتی عمومی است که از جانب خدا در سرشت انسان و حیوان قرار داده شده (مانند غریزه‌ی گرسنگی که جاندار را به سوی تامین غذا هدایت می‌کند) ولی فطرت، تنها به آدمی اختصاص دارد و منشأ رشد و کمالات انسانی است.

-    فطرت، گرایش به خدا نیست؛ چراکه گرایش، متأخر از معرفت است. یعنی تا نسبت به شیئی معرفت و شناخت وجود نداشته باشد، گرایشی هم به سوی آن ایجاد نمی‌شود. حال آنکه فطرت، به معنای خلقت اولیه بود. پس نمی‌تواند پیش از آن، شناختی وجود داشته باشد.

-    فطرت، عقیده به خدا نیست، چون اعتقاد، فعلی اختیاری است که آدمی پس از شناخت، آگاهانه و آزادانه آن را انتخاب می‌کند.

-    فطرت، معرفت اولیه‌ای است درباره‌ی خدا، حجت‌های خدا، عقل و ... که در وجود همه‌ی انسان‌ها توسط خالق متعال نهادینه شده است.

[21] امیر مومنان می‌فرماید: "فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ ..." یعنی: [خداوند] رسولانش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی سوی ایشان فرستاد تا از مردم بخواهند آن عهد را كه فطرت‌شان بر آن سرشته شده، به جاى آورند ...: نهج البلاغه، خطبه 1، ص 43. ؛ همچنین امام صادق علیه السلام می‌فرماید: "الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ" یعنی: اوصياء ابواب خدايند كه از آن ابواب به خدا رسيده مى‌شود و اگر آنها نباشند، خداوند شناخته نمى‌شود: کافی، ج 1، ص 193. ؛ و نیز می‌فرماید: "لَوْ لَا نَحْنُ مَا عُرِفَ اللَّه‏" یعنی: اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی‌شد: التوحید (صدوق)، ص 290.

[22] در لغتنامه‌ی عرب چنین آمده: "اسم: نام. گويند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گويند: اصل آن وسم به معنى علامت است واو بهمزه قلب شده. و آن لفظى است كه بر چيزى گذاشته شود تا از ديگر چيزها متمايز گردد ... اسم هر چيز علامت و نشانه آن است‏": قاموس قرآن، ج 4، ص 328. (ذیل ریشه «سمو»)

[23] بنگرید به دعای «جوشن کبیر» در کتاب مفاتیح الجنان.

[24] امام حسن عسکری علیه السلام (یازدهمین جانشین رسول خاتم) فرموده‌اند: "الرَّحْمَنُ الْعَاطِفُ عَلَى خَلْقِهِ بِالرِّزْقِ لَا يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ رِزْقِهِ وَ إِنِ انْقَطَعُوا عَنْ إِطَاعَتِهِ" یعنی: رحمان همان کسی است که شدیداً برای بخشیدن روزی به بندگانش متمایل است و روزیِ خود را از آنان قطع نکند، گرچه آنان از اطاعتش جدا گردند: بحارالانوار، ج 4، ص 183.

[25] امام حسن عسکری علیه السلام فرموده‌اند: " رَحِيمٌ بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ أَنَّهُ خَلَقَ مِائَةَ رَحْمَةٍ جَعَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً فِي الْخَلْقِ كُلِّهِمْ فَبِهَا يَتَرَاحَمُ النَّاسَ وَ تَرْحَمُ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا وَ تَحْنُو الْأُمَّهَاتِ مِنَ الْحَيَوَانَاتِ عَلَى أَوْلَادِهَا فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَضَافَ هَذِهِ الرَّحْمَةَ الْوَاحِدَةَ إِلَى تِسْعٍ‏ وَ تِسْعِينَ‏ رَحْمَةً فَيَرْحَمُ بِهَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ص ..." یعنی: رحیم است با بندگان مؤمنش و از رحمت اوست که صد رحمت جلوه داد، از آن صد رحمت یکی را در همه خلایق و آفریده‌ها قرار داد، و به سبب آن مردم به یکدیگر مهربان و دلسوزند و مادر به فرزندش مهربان! و به همین خاطر در جهان حیوانات همه ماده‌ها بر اولادشان عطوفت دارند، پس هنگامی که رستاخیز فرا رسد آن یک رحمت را به نود و نه بخش دیگر بیفزاید و با آن به امت بزرگ محمد صلی الله علیه و آله و سلّم احسان نماید: بحارالانوار، ج 4، ص 183. ؛ رسول خاتم نیز فرموده‌اند: "اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ مِاَهَ رَحْمَه، وَ اِنَّهُ اَنْزَلَ مِنْها واحِدَهً اِلَى الاَرْضِ فَقَسَمَها بَیْنَ خَلْقِهِ بِها یَتَعاطَفُونَ وَ یَتَراحَمُونَ، وَ اُخَرُ تِسْعَ وَ تِسْعِیْنَ لِنَفْسِهِ یَرْحَمُ بِها عِبادَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ" یعنی: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آن را به زمین نازل کرده و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عواطف و محبتى که در میان موجودات وجود دارد، از پرتو همان است، ولى نود و نه قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت، بندگانش را (یعنی آنها که عبودیتش را به جا آورده‌اند) مشمول آن مى‌سازد: روضة المتقین، ج 2، ص 318.

[26] بنگرید به قاموس قرآن، ج 1، ص 96 و 97.

[27] "اللَّهُ‏ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي يَأْلَهُ فِيهِ الْخَلْقُ وَ يُؤْلَهُ إِلَيْهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ‏ دَرْكِ‏ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَاتِ": التوحید (صدوق)، ص 89.

[28] "اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَائِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ وَ يَقُولُ الْعَرَبُ أَلِهَ الرَّجُلُ إِذَا تَحَيَّرَ فِي الشَّيْ‏ءِ فَلَمْ يُحِطْ بِهِ عِلْماً وَ وَلِهَ إِذَا فَزِعَ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَحْذَرُهُ وَ يَخَافُهُ فَالْإِلَهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ حَوَاسِّ الْخَلْق‏": همان.

[29] در قرآن کریم می‌خوانیم: "تَبارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ" یعنی: پر برکت [و زوال‌ناپذیر‏] است آنكه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست: سوره ملک، آیه 1.

[30] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

-    "وَاللّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ" یعنی: و خداوند بر کار خویش تسلط کامل دارد: سوره یوسف، آیه 21.

-    "بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْ ءٍ" یعنی: ملکوت (فرمانروایی، مالکیت و حاکمیت) همه چیز به دست اوست: سوره یس، آیه 83.

-    "وَاللّهُ یَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ" یعنی: و خداوند حكم مى‏كند و برای حكم او باز دارنده‌ای نيست: سوره رعد، آیه 41.

[31] مثلا وقتی گفته می‌شود «بَدا لَهُ فِی الْأَمْرِ بَدَأَ»، به این معناست که در این موضوع، رأی جدیدی پیدا شد. و هنگامی که گفته می‌شود «بَدا لی بَدَاء» به این معناست که نظر و رأی تغییر کرده است: لسان العرب، ذیل واژه «بدا».

[32] قرآن کریم، سوره رعد، آیه 39.

[33] به عنوان نمونه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ..." یعنی: یهود گفتند دست [قدرت] خدا بسته است: سوره مائده، آیه 64.

[34] "بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء ..." یعنی: بلکه دستان خدا باز است و هر طور که بخواهد، انفاق می‌کند: همان.

[35] امام صادق علیه السلام می‌فرماید: "إِنَّ اللَّهَ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ وَ يَمْحُو مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (سوره رعد، آیه 39) ... فَكُلُّ أَمْرٍ يُرِيدُهُ اللَّهُ فَهُوَ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَصْنَعَهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ يَبْدُو لَهُ إِلَّا وَ قَدْ كَانَ فِي عِلْمِهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَبْدُو لَهُ مِنْ جَهْل‏" یعنی: خدا هر چه را بخواهد پیش می‏اندازد و هر چه را بخواهد مؤخر می‏کند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می‏کند و اُمّ الکتاب (اصل کتاب) نزد اوست و هر چه را که خدا اراده می‏کند پیش از آن که آن را پدید آورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمی‏شود مگر این که در علم او بوده است، همانا برای خدا از روی جهل چیزی آشکار نمی‏شود: بحارالانوار، ج 4، ص 121.

[36] "ما عُبِدَ الله بِشیءٍ مِثلِ البَداء" یعنی: خداوند به چیزی برتر و بالاتر از اعتقاد به «بَداء» پرستش نشده است: کافی، ج 1، ص 148.

[37] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ" یعنی: و چون در كشتى سوار شوند خداى را با اخلاص در دین می‌خوانند، و چون به سوى خشكى نجات‌شان دهد آنگاه [دوباره] شرک مى‏ورزند: سوره عنکبوت، آیه 65.

[38] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون‏ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين" یعنی: پاک است خداوند از هر آنچه وصف مى‏كنند؛ مگر آنچه بندگان ويژه و برگزيده‌ی خدا [از او وصف می‌کنند]: سوره صافات، آیه 159 و 160.

[39] "أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ‏ مَعْرِفَتِهِ‏ التَّصْدِيقُ‏ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ ... فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ‏ أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ‏] لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا": نهج البلاغه، خطبه 1، ص 39 و 40.

[40] "مَتی غِبتَ حتّی تَحتاجُ اِلی یَدّلُ دَلِیلٍ عَلیک؟! ... عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْها رَقیباً": بخشی از دعای عرفه: بحارالانوار، ج 95، ص 226.

[41] در قرآن کریم چنین می‌خوانیم:

-   "وَ قُلِ الحَمْدُ للهِ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَرِیكٌ فِی الْمُلْكِ ِ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ وَلىٌّ مِّنَ الذُّل" یعنی: و بگو سپاس خداوند را كه نه فرزندى گزيده و نه او را در فرمانروايى شریکی و نه او را از سرِ زبونى، سرپرستى است: سوره اسراء، آیه 111.

-   "هُوَ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ" یعنی: اوست خدای یگانه‌ی چیره بر همه: سوره زمر، آیه 4.

-   "لَيْسَ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ء" یعنی: [خدا] شبیه هیچ چیز نیست: سوره شوری، آيه 11.

[42] امام صادق علیه السلام می‌فرماید: "الْحَمْدُ لِلَّه‏ الَّذِي لَا يُحَسُّ وَ لَا يُجَسُّ وَ لَا يُمَسُّ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ الْخَمْسِ وَ لَا يَقَعُ عَلَيْهِ الْوَهْمُ وَ لَا تَصِفُهُ الْأَلْسُنُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَسَّتْهُ الْحَوَاسُّ أَوْ لَمَسَتْهُ الْأَيْدِي فَهُوَ مَخْلُوق ..." یعنی: حمد مخصوص خداوندی است که نه با حواس، [چه ظاهری و چه باطنی] درک می‌شود، و نه با تجسّس شناخته می‌شود، و نه قابل لمس است، و نه با حواسّ پنج‌گانه درک می‌شود، و نه با وهم و خیال می‌توان به او رسید، نه زبان‌ها [می‌توانند] وصفش کنند. چراکه هر آنچه توسط حواس حس شود یا با دست لمس گردد، مخلوق است: التوحید (صدوق)، ص 75.‏

[43] امیر مومنان به شخصی که پرسیده بود آیا خدا را می‌توان دید فرمود: "لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏" یعنی: چشمهای ظاهری او را درک نمی‌کند اما دلها به وسیله‌ی حقایق ایمان او را می‌بیند: التوحید (صدوق)، ص 308.‏

[44] امام جواد علیه السلام می‌فرماید: "... [الله] خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَام‏ ..." یعنی: [خدا] خلافِ آن چیزی است که در اوهام تصور می‌شود: بنگرید به پاورقی شماره 13.

[45] امام رضا علیه السلام می‌فرماید: "سُبْحَانَكَ مَا عَرَفُوكَ وَ لَا وَحَّدُوكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَصَفُوكَ سُبْحَانَكَ لَوْ عَرَفُوكَ لَوَصَفُوكَ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ سُبْحَانَكَ كَيْفَ طَاوَعَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ شَبَّهُوكَ بِغَيْرِكَ إِلَهِي لَا أَصِفُكَ إِلَّا بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَ لَا أُشَبِّهُكَ بِخَلْقِك اَنتَ اَهلٌ لِکُلِّ خَیرٍ فَلا تَجعَلِنی مِنَ القَومِ الظّالِمینَ" یعنی: منزهی تو، تو را نشناختند و یگانه‌ات ندانستند، از‌‌ این رو برایت صفت ساختند. منزهی تو! اگر تو را می‌شناختند، به آنچه خود را توصیف کرده‌‌ای‌ وصف می‌کردند. منزهی تو! چگونه به خود اجازه دادند که تو را به دیگری تشبیه کنند! بار خدایا! من تو را جز به آنچه خود وصف کرده‌‌ای‌ وصف نمی‌کنم و به مخلوقاتت شبیه نمی‌سازم، تو هر خیری را سزاواری، مرا از مردم ستمگر قرار مده!: التوحید (صدوق)، ص 114.‏

[46] امام باقر علیه السلام در پاسخ به مردی که پرسیده بود پروردگارت از چه زمانی بوده، فرمود: "وَيْلَكَ إِنَّمَا يُقَالُ لِشَيْ‏ءٍ لَمْ يَكُنْ فَكَانَ مَتَى كَانَ إِنَّ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ لَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا كَيْفٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كَانَ وَ لَا كَانَ لِكَوْنِهِ كَيْفٌ وَ لَا كَانَ لَهُ أَيْنٌ وَ لَا كَانَ فِي شَيْ‏ءٍ وَ لَا كَانَ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا ابْتَدَعَ لِكَوْنِهِ مَكَاناً ..." یعنی: وای بر تو! «از کِی بوده» مخصوص موجودی است كه زمانى وجود نداشته، اما پروردگار من تبارک و تعالى بدون داشتنِ کیفیت، پیوسته حیات داشته و بودن [به معنای به وجود آمدن] برای او متصور نیست و برای وجودش کیفیتی قابل تعریف نیست، برای او مكانى وجود ندارد، در چيزى نيست و بر روی چيزى قرار ندارد، و براى وجود خود، مكانى پديد نياورده است: التوحید (صدوق)، ص 173.‏

[47] مادّه، مخلوقی از مخلوقات خداست. یعنی اول خدا بوده بعد مادّه به وجود آمده. پس نمی‌شود خدا از مادّه درست شده باشد. اگر خدا را مادّی و دارای جسم فرض کنیم، آن وقت باید برایش اندازه، بُعد، جرم، رنگ، بو و سایر خواص مادّه را متصور شویم. در حالی ک خدا هیچ حد و مرز و محدوده‌ای ندارد و در هیچ چیز حتی داشتن جسم، شبیه مخلوقاتش نیست. امام صادق علیه السلام در توصیف خدای تعالی می‌فرماید: "لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (سوره شوری، آیه 11) لَا يُحَدُّ وَ لَا يُحَسُّ وَ لَا يُجَسُّ وَ لَا يُمَسُّ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْحَوَاسُّ وَ لَا يُحِيطُ بِهِ شَيْ‏ءٌ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا تَخْطِيطٌ وَ لَا تَحْدِيد" یعنی: [خدا] مانند چیزی نیست و شنوای بیناست. او محدود نشده و با حواس، [چه ظاهری و چه باطنی] درک نمی‌شود، و با تجسّس شناخته نمی‌شود، و قابل لمس نیست. حواس (مثلا حواس پنج‌گانه انسانی) او را درک نمی‌کنند و چیزی، بر او احاطه پیدا نمی‌کند، جسم نیست، صورت نیست، محدوده و اندازه‌ای ندارد: التوحید (صدوق)، ص 98.‏

[48] نور، مخلوقی از مخلوقات خداست و خدا منزّه است از هر شباهتی به مخلوقاتش. اما برخی به غلط می‌پندارند خدا از جنس نور است و به این آیه از قرآن کریم استناد می‌کنند که می‌فرماید: «اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (سوره نور، آیه 35.) در حالی که خداوند متعال، علم و فهمِ کامل قرآن را تنها و تنها به رسول خاتم و دوازده جانشین پاکش عطا فرموده و برداشت‌های ما از آیات قرآن، لزوما صحیح نیست. در این آیه نیز اگر به جای اتّکا به برداشت‌های شخصی، از اهل بیت علیهم السلام سوال کرده بودیم، متوجه می‌شدیم مقصود از نور در آیه‌ی فوق، هدایتگریِ خداوند برای اهل آسمان و زمین است. امام رضا علیه السلام می‌فرماید: «اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» یعنی «هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْض» (خدا برای اهل آسمان و برای اهل زمین هدایتگر است): التوحید (صدوق)، ص 155.‏

[49] روح هم مخلوقی از مخلوقات خداست و پیش از آنکه خلق شود، خالق متعال وجود داشته. پس چگونه خدا از جنس چیزی باشد که بعدا خودش خلق فرموده؟! لذا خدا نه از جنس روح است و نه دارای روح! بلکه روح، مخلوقی است از هزاران مخلوق خداوند قادر متعال. با این حال، عده‌ای ناآگاهانه به این آیه از قرآن کریم استناد می‌کنند که درباره‌ی خلقت حضرت آدم علیه السلام می‌فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (سوره حجر آیه 29. و سوره ص، آیه 72.) و اینچنین برداشت می‌کنند که خدا تکه‌ای از وجودش را در کالبد حضرت آدم علیه السلام قرار داده. در حالی که با مراجعه به رسول خاتم و 12 جانشین پاکش که به اراده‌ی خداوند متعال، علم تبیین و تفسیر قرآن در سینه‌شان قرار داده شده، متوجه می‌شویم مقصود آیه‌ی فوق این است که: خداوند از روحی که خود خلقش کرده و مالک و صاحبش بوده، در کالبد آدم علیه السلام قرار داده است.امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه می‌فرماید: «إِنَّ الرُّوحَ ... إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلى‏ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلى‏ سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، كَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ‏: بَیْتِی، وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ: خَلِیلِی، وَ أَشْبَاهِ ذلِكَ، وَ كُلُّ ذلِكَ مَخْلُوقٌ، مَصْنُوعٌ، مُحْدَثٌ، مَرْبُوبٌ، مُدَبَّرٌ»" یعنی: [خداوند] آن روح را به خود نسبت داد [و فرمود روحم]، چراکه آن روح خاص را [برای جای گرفتن در کالبد آدم علیه السلام] بر ارواح دیگر برگزید. همان گونه که به خانه‌ای از میان همه‌ی خانه‌ها فرمود: خانه‌ی من (که کعبه است) و نسبت به پیغمبری از میان پیامبران فرمود: خلیل من (حضرت ابراهیم علیه السلام) و مانند اینها و همه‌ی اینها آفریده، ساخته شده، پدید آمده، پروریده و تدبیر شده هستند: كافی، ج 1، ص 327.

[50] "لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد" یعنی: کسی را نزاییده و زاییده نشده * و او را هیچ همتایی نیست: قرآن کریم، سوره اخلاص، آیات 3 و 4.

[51] بنگرید به پاورقی شماره 29.

[52] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "وَ اللّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ" یعنی: و الله است که زنده می‌کند و می‌میراند و الله به هر آنچه انجام می‌دهید بینا (آگاه) است: سوره آل عمران، آیه 156. ؛ "وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا" یعنی: و اوست كه میرانْد و زنده كرد: سوره نجم، آیه 44.

[53] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "وَ اللّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ" یعنی: و الله است که زنده می‌کند و می‌میراند و الله به هر آنچه انجام می‌دهید بینا (آگاه) است: سوره آل عمران، آیه 156. ؛ "وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا" یعنی: و اوست كه میرانْد و زنده كرد: سوره نجم، آیه 44.

[54] خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: "یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" یعنی: اى مردم، شمایید که به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‏نيازِ ستوده است: سوره فاطر، آیه 15.

[55] در قرآن کریم چنین می‌خوانیم: "أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ" یعنی: همانا خداوند بر هر چیزی داناست: سوره بقره، آیه 231.

[56] در قرآن کریم چنین می‌خوانیم: "وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد" یعنی: و ما انسان را آفريده‏ايم و مى‏دانيم كه ‌نَفْس او چه وسوسه‏اى به او مى‏‌كند، و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم: سوره ق، آیه 16.

[57] "يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَخَافَ اللَّهَ خَوْفاً كَأَنَّهُ يُشْرِفُ عَلَى النَّارِ وَ يَرْجُوَهُ رَجَاءً كَأَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة" یعنی: سزاوار است بنده‌ی مؤمن آنچنان از خدا احساس ناامنی کند که گویی در کنار آتش دوزخ قرار گرفته و آنگونه به او امیدوار باشد که گویی اهل بهشت است: بحارالانوار، ج 7، ص 311.

   

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:774
این هفته:این هفته:4455
در مجموع:در مجموع:7134963
Center
Pagerank